علم و دانش امام رضا

 چهار تن از امامان شيعه فرصت نشر اسلام را پيدا كردند. اين چهار تن‏عبارت بودند از امام على، امام باقر، امّا جعفر صادق و امام رضاعليهم السلام.اگر چه تمام ائمه در اين مهم كوششهايى بخرج داده‏اند، اما شرايط براى‏اين چهار تن بيش از ديگران آماده بود.

 در اينجاتنها در باره افق‏هاو كرانه‏هاى علم و دانش امام رضا كه از احاديث آن‏حضرت به دست مى‏آيد، به بحث و گفتگو مى‏پردازيم.
يقطينى روايت كرده است:
چون مردم در امامت امام رضا اختلاف نظر پيدا كردند مسائلى را كه‏از آن‏حضرت پرسيده بودند و پاسخهايى كه او داده بود گرد آوردند، كه به‏15 هزار مسأله رسيد.(1)
امام‏عليه السلام خود يك بار فرمود: "در روضه مى‏نشستم. در مدينه علماى‏بسيارى بودند و هرگاه يكى از آنان از پاسخ در مى‏ماند به من اشاره مى‏كردو مسائلى را پيش من مى‏فرستاد و من بدانها پاسخ مى‏گفتم".(2)
امام در حالى كه تنها بيست و اندى از عمر شريفش مى‏گذشت، درمسجد رسول خدا مى‏نشست و فتوا مى‏داد.
براى آنكه با نقش امام رضا در اين باره بيشتر آشنايى حاصل كنيم بايداندكى به عقب بازگرديم.
حزب عبّاسى كه پس از خلاء سياسى ناشى از عدم سلطه اموى، برگرده‏مسلمانان سوار شده بود خود را در برابر جريانهاى سياسى مخالف يافت.اين جريانها بر فكر و انديشه تكيه داشتند و به نظريات فرهنگى و علمى‏مسلّح بودند. در مقدّمه جريانها بايد از جريان علوى ياد كرد. اين جريان‏علاوه بر رهبرى مردم در مسائل فكرى، رهبرى مخالفتهاى سياسى را نيزدر دست داشت. حزب عبّاسى كه در خلاء فكرى كُشنده‏اى به سرمى‏بردچاره‏اى جز اين نيافت كه در صدد كاوش از منابع فكرى خارجى برآيدوبر همين اساس بود كه نهضت ترجمه را نيرو بخشيد و پيش از پرداختن‏به كتابهاى علمى به ترجمه كتابهاى فلسفى توجّه كرد. اين حركت موجب‏اضطراب فكرى و آشفتگى فرهنگى امّت اسلامى شد و وحدت امّت را باخطر روبه‏رو ساخت. عوامل‏متعددى در پديدآوردن‏اين‏خطر نقش داشتند:
اوّلاً: دور نگه‏داشتن متفكران از مسائل و مشكلات سياسى.
ثانياً: ازدياد نافرمانى‏هاى سياسى و جنگهاى داخلى كه طبعاً امّت رابه نگرانى فكرى بيشتر مى‏كشانيد.
ثالثاً: وجود جريانهاى ناآشنا كه هدف آنها تباه كردن فرهنگ‏جامعه و مبارزه با اسلام به نام اسلام بود. اين امر از طريق حركتهاى‏سياسى مرتبط با كفّار تغذيه مى‏شد.
در دوران خلافت مأمون، اين اضطراب فكرى به اوج خود رسيدوهمين مسأله موجب شد تا امام رضاعليه السلام عهده‏دار برخورد با آن شود.
انتقال آن‏حضرت به پايتخت ديار اسلام و پذيرفتن ولايتعهدى‏مأمون، باعث شد كه وى در متن برخوردهاى فكرى قرار بگيرد.
امام رضا با ارباب ملل ومذاهب گوناگون، مناظره‏هاى بسيارى ترتيب‏داد. اين مناظره‏ها توسّط علماى بزرگوار ما، همچون شيخ صدوق‏رحمه الله،در كتابهاى مستقلى مثل عيون اخبار الرضا به رشته تحرير درآمده است.
هنگامى كه در سخنان و دلايل امام رضا در مقابل مخالفان دقيق‏مى‏شويم، آنها را بسيار علمى و عميق مى‏يابيم. اين خصوصيات خودبيانگر سطح فرهنگى روزگار آن‏حضرت است، زيرا ائمه‏عليهم السلام نيز همچون‏پيامبران‏عليهم السلام متناسب با عقول مردم و در حدّ افكار و انديشه‏هاى آنان، باآنها سخن مى‏گفتند

همچنين از تأمل در سخنان آن‏حضرت در مى‏يابيم كه وى در صددبرخورد با تشكيكها و ترديدهايى بوده كه از سوى دشمنان، بويژه جنبه‏عقلانى احكام آن، انتشار مى‏يافته است. از همين روست كه احاديث‏بسيارى از امام رضا در خصوص علل وفلسفه شرايع و حكمتهايى كه درپس احكام دينى نهفته، نقل شده است.
دسته‏اى ديگر از سخنان درخشان آن‏حضرت به امور مربوط به زندگى‏اختصاص دارد. رساله طبى آن‏حضرت موسوم به "طب الرضا" جزوهمين دسته است.
يكى از ويژگيهاى حيات علمى امام رضا آن است كه سخنان آن‏حضرت‏در تمام محافل اسلامى مورد قبول واقع مى‏شد. به نظر نگارنده حتّى ورودامام‏عليه السلام به شهر نيشابور، يكى از پايتختهاى علمى جهان اسلام در آن‏روزگار، نمودار توجّه و اهتمام علماى اسلام به احاديث امام رضامى‏تواند باشد.
اجازه دهيد به اين ماجراى شگفت‏انگيز گوش بسپاريم:
امام رضاعليه السلام در سفر خود كه منجر به شهادت او شد، به نيشابور قدم‏نهاد. او در كجاوه‏اى كه بر استرى سياه و سپيد قرار داشت و ركابى از نقره‏خالص بر آن بود، نشسته بود. دو تن از پيشوايان و حافظان احاديث‏نبوّى، ابوزرعه و محمّد بن اسلم طوسى، كه خدايشان رحمت كند، دربازار با آن‏حضرت برخورد كردند و گفتند:
اى سرور فرزند سروران، اى امام فرزند امامان، اى از تبار طاهره‏رضيه، اى چكيده پاك نبوّى! به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت،سيماى مبارك و خجسته‏ات را به ما بنمايان و حديثى از پدرانت و ازجدّت رسول خداصلى الله عليه وآله( براى ما روايت كن.)
امام فرمود تا استر را نگه‏دارند. سايبان را كنار زد و چشمان مسلمانان‏به ديدن رخسار مبارك و خجسته‏اش روشن گرديد. دو سر گيسوان اوهمچون گيسوان رسول خدا صلى الله عليه وآله بود. مردم از هر صنف و طبقه‏اى بر پاى‏ايستاده بودند. عدّه‏اى فرياد مى‏زدند و گروهى مى‏گريستند و دسته‏اى‏جامه چاك مى‏زدند و برخى چهره در خاك مى‏ماليدند. گروهى پيش‏مى‏آمدند تا افسار استر او را به دست گيرند وعدّه‏اى هم به طرف كجاوه‏گردن مى‏كشيدند. روز به نيمه رسيده بود. سيل اشك جارى شد و صداهافروخوابيد و پيشوايان و قاضيان بانگ برآوردند:
"اى جماعت بشنويد و به ياد بسپريد و با آزردن عترت‏رسول خداصلى الله عليه وآله، او را ميازاريد و خاموش باشيد".
آنگاه امام رضا حديث زير را براى آنان ايراد فرمود. 24 هزار قلمدان‏بجز مركب‏دانها در آن روز شمرده شد.ابوزرعه رازى و محمّد بن اسلم‏طوسى آماده نوشتن حديث رضا امام شدند.
پس آن‏حضرت فرمود: "حدثنى ابى موسى بن جعفر الكاظم قال:حدثنى ابى جعفر بن محمّد الصادق قال: حدثنى ابى محمّد بن على الباقرقال: حدثنى ابى على بن الحسين زين‏العابدين قال: حدثنى ابى الحسين بن‏على شهيد ارض كربلاء قال: حدثنى ابى اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب‏شهيد ارض الكوفه قال: حدثنى اخى و ابن‏عمى محمّد رسول اللَّه صلى الله عليه وآله‏ قال: حدثنى جبرئيل‏عليه السلام قال سمعت رّب العزة سبحانه و تعالى يقول:
كَلِمَةُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنى، فَمَنْ قالَها دَخَلَ حِصْنى، وَمَنْ دَخَلَ حِصْنى أَمِنَ مِنْ‏عَذابى.
صدق اللَّه سبحانه و صدق جبرئيل و صدق رسول اللَّه و الائمة عليهم السلام.
استاد ابوالقاسم قشيرى گويد: "اين حديث با اين سند به يكى ازاميران سامانى رسيد. او اين حديث را با طلا بنوشت و وصيّت كرد كه آنرابا وى به خاك سپارند. چون بمُرد در خواب ديده شد.
از او سؤال كردند، خداوند با تو چه كرد؟
پاسخ داد: خداوند مرا با گفتن لا اله الَّا اللَّه وتصديق خالصانه‏ام به‏رسالت محمّدصلى الله عليه وآله و نوشتن اين حديث به طلا از روى تعظيم و احترام مراآمرزيد.(3)

پي نوشتها:

1- بحارالانوار، ج‏49، ص‏97
2- همان مأخذ، ص‏100
3- بحار الانوار، ج‏49، ص‏127 - 126

منبع: كتاب هدايتگران راه نور - زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى عليه السلام


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





صفحات اصلی آرشیو شده

تمامی حقوق مادی و معنوی " میهمان طوس " برای " نویسندگان این وبلاگ " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم